احیاء، مصدر باب افعال از ریشۀ ثلاثی مجرد (حیی و حیاة) و میآید. در فرهنگهای عربی حیاة به معانی «ضد موت، (زندگی، هستی، وجود) ؛ ضد جمود (سر زندگی، نیروی حیاتی، نیروی زندگانی) و ...» آمده است.
همچنین در باب افعال چنین آمده است:
«احیا: اعطی الحیاة: زنده کرد، زندگی بخشود (زندگانی [به او] عطا کرد).
«انعش: روح داد، صفا داد، (نیرو داد، توان داد، سر زنده کرد)».
و نیز در حالت ترکیبی: «احیاء الیل: سهره، شب زندهداری کرد، (شب را بیدار ماند)».
بنابراین احیاء در زبان عربی به مفهوم حیات بخشیدن، زنده ساختن، توان مجدد دادن، صفا و روح و نیرو دادن و ... است.
در فرهنگهای فارسی نیز کم و بیش به همین معانی آمده است، برای نمونه در فرهنگ عمید آمده است:
«احیاء. ع. (به کسر همزه) زنده کردن، شب زندهداری، شب را به عبادت گذرانیدن.»
با توجه به مفهوم احیاء، احیاء دین عبارت است از زنده کردن دین، زندگی بخشیدن به دین، سر زنده کردن و توان مجدد دادن به دین. بدین معنا که دین یا ارزشهای دینی را که حیات خود را از دست داده و نیرو و توان خود را فاقد شدهاند، زندگانی، حیات و نیرو و توان ببخشیم.
حال آیا «زنده کردن دین» چیز صحیحی است؟ در این مورد میتوان گفت که دین و ارزشهای دینی مایه و اساس حیات و زندگانی افراد و جوامع بشری است، یعنی صفت احیاگری در اصل از آن دین است، همچنانکه در قرآن آمده است:
«یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم».
(ای کسانی که ایمان آوردهاید، دعوت خدا و دعوت رسول را اجابت کنید. هنگامی که شما را به خیری دعوت میکنند که شما را زنده میکند.)
طبعاً دعوت خدا و رسول خدا(ص) به دین و ارزشهای متعالی دینی و حیات معنوی و دینی است، و لذا صفت احیاگری به دین نسبت داده شده است. اما باید دانست که دین هر چند مایه و اساس حیات و زندگانی بشری و احیاگر او است، خود میتواند دچار آلودگی و انحراف و بدعت گردد و بدینسان حیات خود را از دست بدهد و لذا دیگر حالت احیاگری خود را نیز از دست خواهد داد. در چنین شرایطی است دین که مایه حیات هست خود به احیا و احیاگری نیاز پیدا میکند، به تعبیر استاد مطهری:
«... ما باید زنده نگه داریم، مایۀ زندگی خودمان را، مثل اینکه آب در حیات جسمانی ما مایۀ زندگی است، وسیلۀ زندگی ماست، ولی ما باید همین آب را سالم و پاک و زنده و عاری از هر نوع عفونت و آلودگی نگه داریم...»
از سوی دیگر باید دانست که صفت احیاگری دین در روایات به انسانها هم نسبت داده شده است. برای نمونه در نهجالبلاغه آمده است:
«... علی الامام ... والاحیاء للسنة»
امام و پیشوا غیر از آنچه از طرف خدا مأمور است ندارد (و وظایف او از این قرار است) ... و احیا و زنده کردن سنت).
امام رضا(ع) نیز خطاب به یکی از شیعیان میفرماید:
«احیوا امرنا»
(امر ولایت ما را زنده کنید.)
البته حقیقت و اساس دین قابل مردن و منسوخ شدن نیست، حقایق و اصول کلی دینی هرگز مردنی نیست بلکه آنچه میمیرد، روش اندیشیدن، اندیشه و طرز تفکر مردم دربارۀ دین است. اندیشه و تصور واقعی و حقیقی دینی در بین مردم میمیرد و لذا مردم تصور و اندیشهای غلط از دین و ارزشهای دینی پیدا میکنند.
قرآن و به تبع آن دین، مشتمل بر حقایقی ثابت و پایدار و لذا زنده و جاویدان است که مرگ در آن راه ندارد، بلکه آنچه مرگ در آن راه دارد طرز تلقی و برداشت و نحوۀ تفکر ما نسبت به قرآن و دین و ارزشهای دینی و قرآنی است.